بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni
بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni

باور...

در باور احساساتم نبود تو معنی نمی گیرد

چرا که نبود تو همه دلیل ها را با خود می برد و

هیچ قلبی بدون دلیل نخواهد زد

ای تمام هستی ام بودنت را همیشگی کن که

نبودنت را در باورم جایگاهی نخواهد بود

گشنگی

ساعت ۵ صبه و من دارم از گشنگی میمیرمممممممممممممممممم


من یه چیزی میخوامممممممممم برا خوردننننننننن


باور نمیکند الان معده ام داره گیلی ویلی میره داره سوراخ میشههههههه

خانه دوست!

من دلم می‌خواهد
خانه‌ای داشته باشم پر دوست
کنج هر دیوارش
دوست‌هایم بنشینند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
 
هر کسی می‌خواهد
وارد خانه پر عشق و صفایم گردد
یک سبد بوی گل سرخ
به من هدیه کند
 
شرط وارد گشتن
شست و شوی دل‌هاست
شرط آن داشتن
   یک دل بی رنگ و ریاست...
 
بر درش برگ گلی می‌کوبم
روی آن با قلم سبز بهار
می‌نویسم  ای یار
خانه‌ی ما اینجاست
 
تا که سهراب نپرسد دیگر
" خانه دوست کجاست ؟ "
 
(( فریدون  مشیری ))