بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni
بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni

قرمز

تصمیم گرفتم باقی مانده زندگیمو هرجور که دلم میخواد زندکی کنم


هرچی دلم بخواد بخورم 


هرچی دلم بخواد بخرم


هرچی دلم بخواد بپوشم


هر جا دلم بخواد برم ( خوب اینو خیلی وقته عملیش کردم و خیلی سفر میرم)


هرکاری دلم بخواد بکنم


بعد یه عمر رفتم‌موهامو قرمز کردم  بهتر بگم زرشکی

 امروز بازار زودتر تعطیل شد منم فرصت غنم شمرده و ویژژ شتافتم سوی آرایشگاه و موهای خود قرمز زرشکی کرده و آمدیم


+ هنوزم فرصت زندگی داری تازه نصف کردی فاطمه

بیخیال

شبا که میام خونه انگار برام عذابه


سالهاس این حس دارم که شبا تنهایی و خودتی 


سرمو هر طور شده گرم میکنم ولی اهل تلویزیون نیستم البته تلویزیون هم ندارم تازه یخچال هم خراب شده اونم ندارم



+ با این روند یه مدت دیگه باید خودمم ببرم تعمیر یا عوض کنم 

سوپ

نگفتم سوپ و آش اغذیه های محبوب من هستم


دلم بکشه میرم سوپ چی سر ستارخان  


نیمچه مشتری ثابتشونم ... یکم بگذره منم باید بگم همون همیشگی


البته هربار تغییر میدما ولی شما فکر کنید سوپ مرغ و قارچ 


تو مترو مدافعان سلامت سرم تو گوشی بود گیر کردم به سکو کم مونده بود با کله برم تو پله برقی ولی زود جمع کردم


من هنوزم بعد این همه سال عاشق محسن یگانه ام 

سیر نمیشم از صدای این ادم 


میخونه : من از خودم فاصله میگیرم دیوارهی نزدیکتر میشه

کاش کنسرت بزاره بازم و برم 

اومدم خونه 

از وقتی اومدم یا میشورم یا میسابم 

الانم که تازه برا فردا ناهار گذاشتم و دو لقمه نون پنیر خوردم نشستم


یه کت خردلی خیلی خوووووشگل خریدم یعنی خریده بودم از یه آنلاین شاپ که امروز رسید


خیلی خوووشگل بود و دوسش میدارم


دلم غذا های مامانمو میخاد دلم مامانمو میخواد 

دلم میخواد زار زار گریه کنم 

خسته ام از زندگی که دارم هر روز کار بدوبدو آخرش حتی ته جیب هیچی هم نداری


میدونم همه شرایطشون همینه ولی دارم غر میزنم دیگه چیکار کنم!

خسته کارم خسته زندگیم خسته راهم خسته ام خسته ام 


+ اینجور مواقع میگم شاید بابا اگه زنده بود منم  مثل خیلی دخترای دیگه الان دغدغم رنگ موهام النگو فلان جاریم یا رنگ فلان لباس شب یلدام بود. آرزوه دیگه مالیات نداره که


بابا کاش بودی خیلی بی پناه و بی پشتیبانم

سرکار

دیشب که چه عرض کنم صبح ساعت سه رسیدم تهران


تا برسم خونه دست صورتی آب بزنم بخوابم شد چهار


خوابیدم از شدت بیخوابی حالت منگی داشتم


هفت صبح چشامو باز کردم‌که برم سرکار ، دیدم‌نه نمیشه 

دوباره خوابیدم‌تا هشت و نیم


ده رسیدم  سرکار 

گفتن کجا بودی ؟ گفتم‌خواب! همین

محل کارمو دوس دارم آدماش خیلی خوبن گیر نیستن

کلی کار هست که باید انجام بشه

مشهد خیلی خوب بود هم‌سیاحت بود هم‌ نه زیارت نبود اصلا نرسیدم برم سمت فلکه آب و حرم و اونورا...

 

یه زنه تو قطار همسفرم بود تو هتل همسایشون منشی بود، میگفت دو سال دلمون گیر همه! گفتن نکن خیانت بدترین چیزی هست که در حق خودت میکنی با بقیه کاری ندارم 

توجیه کرد که دلت گیر نکرده نمیدونی عشق یعنی چی! 

خوشم نیومد ازش نمیخوام قضاوتش کنم چون جاش نیستم فقط انرژی ازش نگرفتم همین!


+ شاید روزی روزگاری چرخ گردون جور دیگر بگردد


+ شازده کوچولو پرسید: 

غم‌انگیزتر از این که بیای و کسی خوشحال نشه، چیه؟


- روباه گفت: اینکه بری و کسی متوجه نشه.

قطار

این قطاره  خیلی گیژ گیژ میکنه

سردم هست


چقد مشهد سرد بود یخیدم

تا رسیدم رفتم دانشگاه تا شب درگیر بودم

شبم رفتم هتل پیخ بیهوش شدم به شام هم نرسیدم

آدمایی که فکر نمیکردم هم اونجا بودن  اصلا باورم نمیشد اینا هم  بیان


مثل همیشه زد تو پرم!