بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni
بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni

...

تو پنج سال پیش برا من مردی

اره دقیقا ۴شهریور میشه ۵ سال


شب و روزای سختی بدون تو گذروندم ولی هرچی بود گذشت


با اون همه وفاداری با اون همه بودن تو آخرش نموندی

بی رحمانه از پشت خنجر نامردی زدی به من


حالا بعد ۵ سال واسه چی پیدات شده؟!! ها با تواما؟


اومدی که تولد دخترتو تبریک بگم یا یاد عاشقی افتادی

یه احمقی که زمانی فکر میکرد دوست داره!!!


نه عزیز دیرینم دیگه اونرزا گذشته


برو و هیچ وقت هم نیا!! که بود و نبودت هردوش نفرت انگیزه

wanna!

I just wanna love again
I just wanna be with you

و این روزها بدون آنکه بدانم چگونه میگذرد


شاید تنها تفاوتش این باشد که یادت هست و خواهد بود

حس غریبی ست دوست داشتن 

وعجیب تر از آن است دوست داشته شدن ..... 

وقتی میدانیم کسی با جان ودل دوستمان دارد 

ونفس ها وصدا ونگاهمان در روح وجانش ریشه دوانده 

به بازی اش میگیریم ..... 

هر چه او عاشق تر ما سرخوش تر ! 

هر چه او دل نازک تر ما بی رحم تر!.... 

تقصیر از ما نیست ... 

تمامی قصه های عاشقانه 

این گونه به گوشمان خوانده شده اند !!!

از اون نگاهت که حتی با یه نگاه ساده هم میشه شیطنتو فهمید بدم میاد


منو اونجوری نیگا نکننننننننننننننننن

نیا...!!!

ه سراغ من اگر می آیی . . .
نیا ! . . . .
اعصاب ندارم . . .
توام گیر میدی ! میزنم شل و پلت میکنم !
بعد میگی طرف اخلاق نداره !

اخم

هرچقدر فکر میکنم تورو با لبخند یادم نمیاد!!


اخم جزی از زندگیه توه!نه؟