بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni
بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni

پیاده روی شبانه...

آخ که چه روزی نه ببشقید چه شبی بود


یه ساعت و نیم پیاده روی شبانه زیر باران اونم عاشقانه


عشق نبود ولی یه چیزی مثل دوست بود 


چقد راه رفتیم اصلنم خسته نشدیم حس قشنگی بهم دادی دوست خوبم


کنارت مثل یه دختر بچه 5 سالم که هرچقد شیطونی میکنه تو مشتاقانه نیگاش میکنی دوست یعنی این!!


بعدشم اومدم و رفتم حموم


فک کنم خستگی و تنهایی این چندین سال از خودم بردم


خدایا شکرت....

من به این آرامش و اطمینان نیاز دارم


خیلی چاکرتم 

نظرات 3 + ارسال نظر
الناز دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 08:18 http://elel.blogsky.com

چه عــــــــــــــــــــــالی
خدایا به منم از این آرامشا بده...
خودت که میدونی خدا جونم چی میگم...

بله خیلی عالی
خدایا به اینم بده بعد سرماخوردگیشم بده

دیگه بقیشو خودت با خدا حساب کن!!!

شاذه دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 08:56 http://moon30.blogsky.com

آخییییی.... چه خووووووووب! خوشحالم بعد از مدتها آرامش و اطمینان داری

آخییییییییییییییی

الان دو تا موجود سرماخورده در خدمت شمان


نشد ما یه روز دلمون خوش باشه ها

الناز سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 20:26 http://www.elel.blogsky.com

یعنی الان دعام کردی فاطمه ؟!!!
دست گلت بی بلا
ایشاللا بری پاتایا!!!!!

نوچچچ
گفتم ایشالا سرت بیاد

دست شما هم همچنین

ممنان ولی پاتایا کجای دنیاس عجیجم؟؟؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد