دیشب به اینکه ایرانیم افتخار کردم....
زدن از خواب و کار و دیدن اسکار بسی دلنشین بود
به قول خودمون آی چسبید
ولی یه چیز دیگه دلمو سوزوند... مثل همیشه ندونستن انسانا
رفتم سرکار همین که همکارای دیگرو دیدم میگم بچه ها اسکارو دیدین؟؟؟؟
انگار برا دیوار گفتم!!! یکی میگه اسکار چیه؟ اون یکی میگه ها دیشب بود میگم نخیر امروز نصفه شبو صبح بود
حالا ملتو بگی از هر چرت و پرتی برات حرف بزنن!!
بهرحال این شادی نباید با این چیزا خراب کرد ما خوشحالیم و
با صدای بلند میگیم:
آقای اصغر فرهادی بازم ازت ممنونیم
با نزدیک شدن بیشتر به زمان کنکور
بنده بیشتر تو استرس گیر کردم
با 60 70 درصد امادگی یعنی میشه کاری کرد!
غلط کردم خدا جونم قول میدم امسال مثل بچه خوب هرجا قبول شدم
سرمو بندازم برم بخونم
قول قول قول بزار امسال قبول شم
هر سال نمیخوندم انقد استرس نداشتم امسال خوندم دارم دو هفته مونده
دارم قبل مرگ ناله میکنم
سال پیش نخوندم قبول شدی امسال خونده قبول نمیشی!!! خیلی خری
هه چه جریانی شدهآ
نمیدونم چرا اینجوری میشه
میشه اسمشو گذاشت با پوتین و بی پوتین!!!
عین هم لباس میپوشم فقط پوتینامو میزارم اینور یعنی بالای شلوار
میرم بیرون از آسمونم متلکو شماره میاد برام
ولی همین لباسارو می پوشم فقط ایندفعه میزارم اونور
آقا مارو اصن پشه هم حساب نمیکنن !!!
موندمآ بخدا یعنی چی اینا
یعنی من با یه تفاوت کوشولو انقد خوشکل میشم!!!
آی بابا چه چیزا که برا آدم اتفاق نمیافته!!!
هه الان چهار و ربع
مادر عزیزتر از جان تموم بعدازظهرو تو خواب بودن تا ساعت 3 نصفه شی هم بیدار و مشغول
بعد هم ترق و تورق کاراشو میکرد
منه بدبختم از ساعت 7 بیدار خواستیم ساعت 11 بخوابیم خیرسرمون
خوابیده بودیما این نن جون عزیز انقد کوبیدن به هم که ما پاشیدم نشستیم
حالا بیا اینو بخوابون... نمیخوابه که
صبم قراره نق نقای رئیسو بشنویم که دیر میخوابید و دیر میشه اینا
خدایا خودت یکاری کن فردا بیحال نباشم
بعد این دوست ما چش خورده مثل اینکه
رفته تو مود افسردگی بیرونم نمیاد هیچ جوره...بهش میگم باهام حرف بزن
اس ام اس خالی برام میفرسته
چیزه خودم فک میکنم عاشق شده... عاشق کی؟ خدا داند
این روزا درس کاملن تعطیل کرکرارو رسمن کشیدم پایین
صدای مامانم در اومده ولی بمن چه اصلنی حسش نیس
چقد چرت و پرت گفتم نصفه شبی... برم ببینم میتونم این بچه رو بخوابرونم!!!
آخ که چه روزی نه ببشقید چه شبی بود
یه ساعت و نیم پیاده روی شبانه زیر باران اونم عاشقانه
عشق نبود ولی یه چیزی مثل دوست بود
چقد راه رفتیم اصلنم خسته نشدیم حس قشنگی بهم دادی دوست خوبم
کنارت مثل یه دختر بچه 5 سالم که هرچقد شیطونی میکنه تو مشتاقانه نیگاش میکنی دوست یعنی این!!
بعدشم اومدم و رفتم حموم
فک کنم خستگی و تنهایی این چندین سال از خودم بردم
خدایا شکرت....
من به این آرامش و اطمینان نیاز دارم
خیلی چاکرتم