بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni
بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni

خانوم ...

بعضیا مثل پشه له شده رو دیوارن بعضیام مثل من پشه وزی وزی که با همه کار داره!

از این پشه های له شده اینقد بدم میاد که نگو 

 دیدین  صاف میشینن حرفم بزنی باهاشون حرف نمیزنن یه چیزیم همیشه ازت طلبکارن ایششش چندشم میاد آدم باید انرژی بپاشه به درو دیوار

ولی  اینقد دوست دارم مثل اینا بشم گاهی ، یکم سر سنگین بشم خانوم بشم بهم نگن بچه بشین!

بنده از اون دست آدمام که  راه میرن یکاری می کنن مثلن دیروز از آسانسور که پیدا شدم دیدم پریز برقا تو جعبه است کنتور گازم شیر نداره کنتورم آبم بالاس قدم نمیرسه دوستمم هی میگفت بیا دیگه

دیدم نخیر کرم نریزم شب خوابم نمیبره سطل آشغال گذاشتم جلو در آسانسور ده بدو که رفتیم

دوستم هی گفت بچه مگه مریضی چرا بزرگ نمیشی؟! من:

یا چند روز پیش پسرداییم داشت ماشین می شست هی التماس که نکن خیسم نکن ماشینو به گند نکش

هه مگه گوش من میشنید طرفو از سرتا پا کردم کفی کثیف ماشینم اینقد گلی کرده بودم شیشه هاش دیده نمیشدن

واقعا میگم از خودم بعضی وقتا خجالت میکشما شدید آخه چرا اینقد چرا؟!  

حالا اگه یکی از اون پشه های له شده کنارم باشه این درصد خجالت میره بالاتر مثلن چجوری میگم الان

یه اهنگ مورد علاقم داره پخش میشه پا میشم چپ راس بالا پایین اینور اونور، این پشه له شده هم اینجوری    نیگام کنه من اولش اینجوریم   ولی آخرش اینجوری     میشم بعد دوباره به دقیقه نکشیده روز از نو!

حالا تو یه مراسمی مجلسی چیزی باشه اوضاع بدترم میشه مامان میاد دستمو میکشه ببره مسابقه محله برگزار میشه  مامان بکش که بیا بشین زشته دختر خرس گنده از دختر بکش مامان بزار کار دارم !

ولی چیزه یه حسن داره نمیدونم چرا لو نمیرن ، بهفمنن چیزیم نمیگن فقط مامان بفهمه همش اینجوریه

تو یه جایی ساکت بشم خانوم بشم شک میکنن به سلامتیم هی میپرسن چته فاطمه؟ آخه اینا چرا نمیفهمن من میخوام خانوم شم

تو خوابگاه یه دوست داشتم همش سر اینکارای من نق میزد مثلشم برام این بود که اگه فاطمه نیس ببین از کدوم دیوار یا درخت مثل گربه داره بالا میره! ( در اینجا دیوار اتاق های خوابگاه و درخت هم امکان دیگر خوابگاه میباشد)

خلاصه

تمام راهکارهای پیشنهادی را در مورد خانوم شدن با جان ودل پذیرا میباشیم! والا

 امضا: فاطمه

نظرات 3 + ارسال نظر
شاذه چهارشنبه 8 تیر 1390 ساعت 01:24 http://moon30.blogsky.com

من هیچ راهکاری ارائه نمیدم! به سن من برسی یهو چنان پیر میشی که میگی هیییی جوونی کجایی که یادت بخیر!!
منم از در و دیوار بالا می رفتم. ولی الان دیگه زورم نمیرسه مادررررر

میسی مامانی

هی میگن به سن من برسی ولی اخه پرا نیشه

ولی من حس میکنم بازم از دیوار بالا میری مامانی

شاذه پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 00:35 http://moon30.blogsky.com

چند روز پیش اصراااار کردم به شوهرم و داداشش که بریم کوه. رفتیم یه جا کوه نبود ولی تپه های شنی بود. منم رفتم بالا و اون بالا هی می دویدم و خوش بودم برای خودم. برادرشوهرم این پایین متحیر مونده بود که این سرش به کجا خورده؟؟

دیدی مامانی درست گفتم شمام هنوز هم خانوم نشدی

فک کنم برادر شوهرت مامانی فک میکرده سر خودش به جایی خورده اشتباهی می بینه!!!

مازیار پنج‌شنبه 9 تیر 1390 ساعت 19:50 http://rigid-feel.blogsky.com/

سلام.
ممنون که سر زدی.
الان یه کوچولو عجله دارم ولی سر فرصت میام مطالبت و می خونم.
ممنون

سلام
خواهش خوش اومدین
باشه منتظرم و ممنون
یا حق...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد