بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni
بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni

یعنی ننوشتم

سلامی دوباره


یعنی من از اسفند تا حالا وقت نکردم دو کلمه اینجا بنویسم؟!!!


چه زندگی شده ها

هم کار دارم هم ندارم!!

درس  دانشگاه و اینا که سرجاش


زبان رو آوردم چپوندم کنار اینا.. هی بدک نیس کم کم دارم میفهمم تو فیلما چی بهم میگن

یکم دیگه تمرین کنم ... بله درس حدس زدید ...من میتونم


نسبت به پارسال خیلی خوب حرف میزنم... سال پیش جمله هارو پس و پیش میکردم .... هه هه دیدی  این

خارجکیا فارسی میحرفن ...نه دیگه عین اونا نیستم یکم کوچولو جلوترم


ایشالا تا عید یه مدرکی واسه خودمون دست و پا میکنیم


هه هه... بالاخره رفتم سراغ کاری که سالهاس آروزشو میکردم


بله ما میرویم کلاس سفال گری...آی آرامشی داره سه ساعت به هیچی فکر نمیکنی

بیخود نیس این خارجکیا شیوه سفال درمانی راه انداختنا نامردا


اصن یه وضی محو میشی تو گل و جون دادن بهش!!!


واه واه چقد حرفیدم... با اینکه اینجا دیگه رونق سالهای قبلو نداره...

ولی من به آرشیوش و دوستانی که باهاش بدست آوردم و دوستانی که رفتن

افتخار میکنم

نظرات 1 + ارسال نظر
شاذه یکشنبه 23 تیر 1392 ساعت 01:16 http://moon30.blogsky.com

به به امشب چقدر سورپریز داشتم! فاطمه و توت کوچولو! کلی نوستالوژی شد برام
سفالگری عالیه! آدمی از خاک و آبه و خاک و آب با وجودش سرشته ان و بهش آرامش میدن...

سلام مامانی شاذه خودم

اا جدی ؟ پس امروز کلی سوپرایز شدیا مامانی

اره کلی اعصابمو اروم کرده مامانی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد