بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni
بازگشت ...

بازگشت ...

ben ozledim galiba seni

مثل همیشه برای تو می نویسم.... تو به نیت هرکه دوست داری بخوان.

بازی...!

من بچگیامو میخام


بازیاشو میخام...میایی با من بازی؟!!!!

از اینا بازی کنیم




با قارچ خور دوست داشتنی خودمون چطوری؟!!





ما هنوزم وقتی یه جا جمع میشیم اینو با جبغ و داد بازی میکنیم



+ : من و عشق از ازل تا ابد جنگی تمام نشدنی با هم داریم!!

تکیه گاه...!

خدایا بهم صبر بده آرومم کن


زیر این فشار لعنتی کم آوردم


یه تکیه گاه میخام یه دقیقه بدون اعصاب خورد


بدون هیچ فکر و خیالی باهاش حرف بزنم


آروم بشم زن مرد حیوان گل با یه چیزی آرومم کن


خدایا !!

زمین

فک کن نشستی پا تی وی مامانت هم کنارت خوابیده


مامان: چرا زمین میلرزه؟!

من: هر چی هست زلزله نیس!!!

مامان: پس چیه ؟ لوسترو ببین چجوری میره میاد!!

من :نه مامان زلزله نیستا


آخه زلزله به این طولانی من قبول نداشتم که نداشتم تا اینکه داداش بعد زلزله اول زنگید که فهمیدین؟


همین که نشستیم زنگ زدیم به خاله ها همین که قطع شد دوباره لوستر شروع کرد به حرکت


باور  کردنی نبود

دوتا زلزله وحشتناک خیلی بد بود

خدارو شکر بخیر گذشت


+ : من مرده این خبر رسانیم... دقیقا نیم ساعت بعد از زلزله خبر اومد رو سایت ایرنا

و یکم بعدش از شبکه خبر گفته شد


+ : الان فهمیده شد من چقد زمین شناس خوبیم اصلا کوتاه نمیومدم که زلزله است


+ : وقتی به این فکر میکنم که تو فیلدهایی که رفتیم این سه منطقه زلزله رو کامل گشتم

مو به تنم سیخ میشه!!! خود گسل تبریز و منطقه خواجه، اهر دوست داشتنی و ورزقان


+ : اگه کسی خواست میتونه از این سایت آخرین زلزله های ایرانو ببینه تا چند دقیقه پیش نزدیک 12 تا پس لرزه برا زلزله امروز ثبت شده بود



تولد!!

تا آخرای روز یادم بود ولی یهو فراموش کردم


تا اینکه ساعت 2 تینا گلم اس داد و تبریک گفت


مرسی تینا جان و بازم مرسی که بودی  و به حرفام گوش دادی


و مرسی از آرزوی قشنگت و امیدوارم واسه  توام اتفاق بیفته


ساعت دوازده یکم اینور وارد 26امین سال زندگیم شدم


مبارک فاطمه!!!



تبریک خاص: مامانی شاذه عزیزم تولدت مبارک چه خوب که به این دنیا اومدی و هستی


برات یه عمر زندگی با عزت همراه با خونوادت از خدای بزرگ میخام


پ ن : اینروزا ظاهرن سر نخو گم کردم!!!

خاطره...

داشتم تو فایلهام دنبال یه سری عکس میگشتم که رسیدم به چندتا عکس خاطره دار


روزای اول دانشگاه و خوابگاه که غریبه بودیم


تابستان 87 و ترم تابستان و اتاق بهم ریخته و خرواری از لباسا که واسه عکس یادگاری گرفتن هی عوض شدن و ریخته شدن رو تختا


از دعواها و بحثا تا!!


روزهایی که سربع گذشتن و حالا تموم شد


یه سری عکسا از همکلاسیام ... از کوه رفتنامون و سختیهایی که برا چند واحد درس میکشیدیم ...پیاده روی 7 ساعتمون که حتی خوب یادمه که آخرای راهو ههمون چهاردستوپا میاومدیم  و تا رسیدم خوابگاه !!


از عکسایی که پشت سر استادا میگرفتیم تا شب و روزای خیلی خیلی سخت آزمایشگاه و امتحان


عکسای تیکه ای از بهشت که روز زمین بود و من دلم اونجا جا موند... جایی که مثل پرنده حس پرواز داشتی 


عکسای استاد رفتمون..کسی که لبخندش هیچ وقت از یادم نمیره و لطفی که در حق من کرد..خدا رحمتت کنه استاد


عکسایی پسرای همکلاسیمون که ما هیچکدومو قبول نداشتیم و اوناهم مارو 


عکسای شب چله سال آخر و هندوانه که باهاش کلی ماجراها داشتیم و بلاهایی که هاله سر هندونه بدبخت آورد


عکسای جشن فارغ التحصیلی ... ساناز شیطون ما که از درو دیوار آویزون شده و تو هرعکسی دیده میشه

آرزو جوجو دوست داشتنی من که بزرگترین همدم خوابگاهیم بود...

معصومه نازنین که با همه چیزایی که بینمون بود به هم اعتماد کامل داشتیم

هاله وسواسی که سال آخر از قاشق ما غذا میخورد به قول آروز ما آدمش کردیم

الهامی که بیشتر از یه ترم باهاش نبودم همیشه دندون درداش یادم میمونه

عکسایی که روز آخر واسه اینکه دارم میرم زار زار گریه میکنم و ازم گرفتن و نوشته هایی که روز بازوم نوشته بودن!!

 

خدایا این عکسا دارن باهام حرف میزنن و میتونم حرفای اینارو بشنوم... خاطره ها هم زبون دارن


دلم میخاد دوباره برگردم به روزای قشنگ خوابگاه نشینی به واحد 4/6 و اون روزا دوباره سپری کنم


پ ن: بین اون همه عکس یه فایل بود توش کارنامه اینترنتی کنکور ذخیره کرده بودم... چقد تنبل بودم خودم خیر نداشتم

استرس...

همچنان در استرس جواب کنکور

شنیدن صدای تق تق از مفصل دهان از استرس

و درد کشنده اننظار

به روز دیگه طاقت بیار فاطمه


پ ن : مازیار کجایی یادت بخیر میدونم اصن عین خیالت نیس که

دور روز دیگه جواب کنکور میاد